نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





صدای تو

چند روزی میشه یه صدایی توی گوشم میپیچه

اره یه صدای اشنا  اشناتر از خودم به خودم

صدایی که قبلا خیلی میشنیدم ولی.....

صدایی که باهاش اروم میشم

صدای تو

صدای تو که میگی هنوزم دوستم داری

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری دوم www.pichak.net كليك كنيد


[+] نوشته شده توسط مهدی اکبری در 11:16 | |







یه داستان کوتاه اما تلخ.......

سکوت تلخ

 

آره همون بودهمون که ادعا میکرد"من بدون تو میمیرم" الان روبروش نشسته بودواینطوری نگاهش میکرد؟

توی دلش تبسمی به قصد انکار زدوفکری کرد"میبینم که هنوز زنده ای پس دروغ میگفتی.همه دخترا ها همین هستند"........
....

 

مترو ایستاد سوار شد.عجله ای برای نشستن نداشت.

چون صندلی خالی زیاد بود.سرفرصت یه چند قدمی توی واگن قدم زدو یه جا انتخاب کردونشست.

روبروش یه زنه میانسال و یه دختره جوان نشسته بودن که......

وای باور کردنی نبود!یعنی خودش بود!؟آره خودش بود....

پسره خاطرات تلخ گذشتشو تو ذهنش مرور میکرد.خاطراتی که زخم عمیقی بهش زده

 

 


[+] نوشته شده توسط مهدی اکبری در 1:2 | |







کاش

. کاش یادت نرد ............................................


...... روی آن نقطه پررنگ بزرگ .......................


.............. بین ناباوری آدم ها ..........................


.................. یک نفر قلب تو را میخواهد............


........................... نکند بین هیاهو بروم از یادت.

.

.

.

ای کاش دلم پنجره ای دیگر داشت


ای کاش خداحافظ شقایق می کاشت


ای کاش یکی می آمد و غم هارا


از قلب اهالی زمین بر میداشت

 


[+] نوشته شده توسط مهدی اکبری در 1:2 | |







دیگه رفت که رفت

خدایا دیگه تو تنها کسی هستی که میتونم باهاش دردودل کنم

 

همه رفتن !!!!

دیگه حتی خودمم نمیشناسم..... نمیدونم اون پسری که با همه شاد بود کجا رفته...

اون شادی کجا رفته

خدایا...

من دوستش داشتم... فکر میکردم اونم دوستم داره ولی اشتباه کردم......

من خودمو بازوندم تا یکی دیگه شاد باشه!!

دیگه تنها شدم!!

ولی بیخیال من تو رو دارم تویی که دوستم نداری که اگه داشتی نمیزاشتی همه

امید زندگیم از پیشم بره

 


 

 


[+] نوشته شده توسط مهدی اکبری در 1:2 | |







خیال تو

ناامیدانــــــــــه در این خیـــــــال پرسه می زنم شب وروز

که او مرا به خبری یا پیامی ازخویش شاد که نه...یاد می کند

 

گرچه می دانم که دیگرفکـرم به سرش نیست که نیست

ولی بازدلم عشقش را چه بی صبرانه باز فریاد می کند

 

احمقـــــانه است که عاشــــــــــــق او شدم

چگونه به این فکررسیدم که لایق او شـدم

 

گرچه مهــــــربان است و آرام دلــــــم

اما اومال من نمی شودآن نازنین گلــــم

 

آری تومال آرزوهایت باش وبگـــــذار

که آرزوهایم پرباشداز خیــال باتوبودن

 

بی تو بودن مرگ هر لحظه ی آرزوهای قلب کوچکم

کاری که دیگر بلــد نیستم جز جــــان فدایــــت نمودن

 

توبه کــردم از عشقت ازهمان اولین شب بدرود گفتنت

ازآن حضور نامرئی تـــــووازرفتنـتوازبودن ونبودنـت

 

ولی توبه ام شکست آن دم که بوی عطرت رسید بازبه دشت یادم

من آن برگ زردخـــــزانم , بیا تو باش پاییــــــزی ترین بــــــادم

 

ولی نمی شود که تو مال من باشی ...چقدر تــــــــــلخ

دل می کنم ازتو ولی بدان این کارسخـــت است سخت

 

آسان دل سپردم این شد که آســان باز پس دادش

چقدر به تلخی می گذرد از میان خاطراتم,یادش

 

حسرت از این زندگی,حسرت از این عاشقی,حسرت از تو

نفرین به این زندگی,نفرین به این عاشقی,نفرین به همه جزتو

.

 

 


[+] نوشته شده توسط مهدی اکبری در 1:2 | |







ای دل

 

دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند... گفته بودم مردم اینجا بدند...دیدی ای دل

ساقه ی جانت شکست آن عزیزت عهدو پیمانت شکست...دیدی ای دل درجهان

یک یارنیست...هیچکس درزندگی غمخوارنیست...

 


 
 

 


[+] نوشته شده توسط مهدی اکبری در 1:2 | |







بدون تو

اولین روز بارانی را به  خاطر داری؟؟؟

غافلگیر شدیم

چتر نداشتیم

خندیدیم

دویدیم

و به شالاپ شلوپ‌های گل آلود عشق ورزیدیم

دومین روز بارانی چطور؟

پیش بشنی اش را کرده بودی

چتر آورده بودی

من غافلگیر شدم

سعی می‌کردی من خیس نشوم

و شانه سمت چپ تو کاملاخیس بود

سومین روز چطور؟

گفتی سرت درد میکند

حوصله نداشتی سرما بخوری

چتر را کاملاً بالای سر خودت گرفتی

و شانه راست من کاملا خیس شد

و چند روز پیش را چطور؟

به خاطر داری؟

که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم

برای اینکه پین‌های چتر توی چش وچالمان نرود دو قدم از هم دورتر برویم

فردا دیگر برای قدم زدن نمی‌آیم

تنها برو!

شاید فردا نه تویی باشی و نه منی که بدون تو نیستم





[+] نوشته شده توسط مهدی اکبری در 1:2 | |







دیار یار

در یک روز خزان پاییزی پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم:

 

چون به دیار یارم میروی به او بگو دوستش دارم ومنتظرش می مانم.

بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد.

و گفت:

دوستـــــش بدار ولی منتظــــــــرش نمـــــــــان.


 
 

 


[+] نوشته شده توسط مهدی اکبری در 1:2 | |







یادمه

  یادمه وقتی کنارم نبودی بهت می گفتم ای کاش کنارم بودی

بهم میگفتی من کنارتم ولی تو منو نمیبینی

بهم میگفتی دستام توی دستت هست

بهم میگفتی دستات چرا اینقدر سرده؟

میگفتی باگرمای دستم سردی دست تو از بین میره

اون موقع خوب با این حرفات یادم میرفت که ازم دوری

فکر میکردم واقعا کنارمی

ولی

الان که تو توی اون دنیایی و من روی زمین تنها

واقعا احساس میکنم که ازم دوری

واقعا احساس میکنم که تنهام

چون دیگه نیستی که با حرفات ارومم کنی


 

 

 


[+] نوشته شده توسط مهدی اکبری در 1:2 | |







وقتی نمیدونی

وقتی نمیدونی تو دلت چی میگذره !

وقتی نمیدونی از این دنیای لعنتی چی میخوای!

وقتی قبل از اینکه چیزی رو بخوای اون چیز نابود میشه !

وقتی همه باهات قهرند!

وقتی نفــــــــــــــــــرین شده ای !

چه دلیلی داره که آرزویی داشته باشی؟

چه دلیلی داره چیزی رو دوست داشته باشی ؟

چه دلیلی داره به زندگی ادامه بدی؟

.

.

 


[+] نوشته شده توسط مهدی اکبری در 1:2 | |







ای کاش

 


ای کاش دوستی ما با یه دیدار شروع میشد و با یه دیدار تموم میشد

ای کاش مثل همه تو روز جدایی چشم تو چشم میشدیم

ای کاش میتونستم اخرین حرفم رو بهت بزنم

ای کاش توی دوستی مثل بقیه بودیم

.

.

.

ولی همه اینا با یه حادثه از بین رفت

نه روز جدایی نه حرفی نه خداحافظی و نه دیداری

ای کاش دوستیمون مثل بقیه بود تا الان که نیستی دل تنگت نباشم

ای کاش کاش میتونستم اخرین حرفم رو بهت بگم که مدیونت نباشم

ولی الان باید تا اون دنیا صبر کنم و بعدش بگم :   دوست دارم 

 

 


[+] نوشته شده توسط مهدی اکبری در 1:2 | |